برگشت از ایران
سلام سلام ....
رفته بودیم مسافرت ..بهم خیلی خیلی خوش گذشت ...رفتم مامانی وبابایی . مادر جونو و داییها و عموها و عمه ها رو دیدم و برگشتم ....
کلی مهمونی رفتیم ..کلی گردش و مهمتر از همه کلی افتاب گرفتم ...
الان 1 هفته هست برگشتیم ..اول ک رسیدیم خونه چون اونجا دورم خیلی شلوغ بود همش گریه میکیدم و بهونه میگرفتم ..ولی الان خیلی بهتر شدم و با اسباب بازیهام بازی میکنم
توی ایران رفتم /اتلیه عکس انداختم(البته اتلیه کودک نبود)...اینجا چند تا عکس میزارم تا دوستام هم ببینن ..
اینجا مامان یادش رفته موهاموشونه کنه ..بس که نمیموندی که عکس بندازن و کلافه شده بودی از لباس عوض کردن ....
ولی در کل عکس ها خوب بود ..ولی قول میدم سال دیگه ببرمت یه اتلیه بهتر ....
دخملی داره بزرگ میشه ...3 شبه که اتاقش رو جدا کردیم ..شبها بیدار نمیشه اخر شب که شیر میدم میخوابه تا 6 دوباره شیر میخوری و تا 9 میخوابی ...گاهی هم بیدار میشه و میایی ادامه خواب توی تخت ما ...شیطون مامان ...
الان بیشتر از هر وقتی دوستت دارم ..شیرین زبونی میکنی و هر کاری رو که میگیم میفهمی و انجام میدی...من خودم قربونت برم ..توی پست بعدی با عکس حدیدو کارهای اوا ..منتظر باشید ...