آوا 16 ماهگی
سلام سلام
امدم از شیطونی هات بگم ..از شیرین کاریهات و بازی هات عزیز دل مامان ...
همش قایم موشک بازی میکینی و تا میشنوی من یا بابا از بالا میایم سریع میری یه گوشه ای توی هال یا اشپزخونه قایم میشی تا پیدات کنیم ....با کالسکه عروسکت و ماشینت هم گاهی بازی میکنی ....هرم هوشت رو بالاخره تونستی درست کنی ....توپ بازی و باقی بازی ها رو هم گاهی ....
اول از همه الان 3 روزه که از شیر گرفتمت ....خدا رو شکر اصلا بهانه شیر رو نمیگیری و با شیشه شیر میخوری ....امیدوارم غذا خوردنت هم بهتر بشه چون هنوز برای غذا خوردن اذیت میکنی ...
روزها از ساعت 9 تا 2 یا 3 میری مهد ..اونجا بازی میکنی ..میخوابی ..غذا و میوه هم میخوری ...ولی خوب فک کنم خیلی نمیخوری . غذای اصلی و صبحونه رو توی خونه میخوری ....عادت کردی و خیلی دوست داری اونجا رو ولی هنوز هم برای جدا شدن از من گریه میکنی و من از پشت پنجره میبینم که میری کنار دوستات ساکت میشی ....قربونت برم مامانی ....
خیلی خیلی فهمیده شدی ..همه چیز رو میفهمی و اسم همه چیز رو میدونی ...خیلی از کلمات رو میگی و تکرار میکنی ..فک لغاتی که بلدی از 50 تا بیشتر باشه ...بعضی ها رو هم دو کلمه ای میگی مثل بابا جون ....برای ناز کردن خودت ....کلمات رو یه جوری میکشی که دلم میخواد بخورمت ...زبون اینجا رو هم فک کنم میفهمی چون بعضی کلملت رو میگی ...ولی خوب تشخیص هم میدی که کلمه به دو زبان یه معنی داره و هر دوش رو میگی ...
وسایل خودت ..وسایل من و بابا رو از هم تشخیص میدی و پیدا کنی جایی برمیداری میاری میدی به خودمون ...
دیگه توی این مدت مسافرت رفتیم ...Crete یکی از جریره های یونان هست که توریست زیاد میره مخصوصا از اسکاندیناوی ...خیلی خوب بود همش بازی میکردی یا توی استخر یا لب دریا ..هنوز همکه عکس ها رو میبینی میگی شن بازیییی...آب بازیییییی( با ی کشیده )خیلی دوست داشتی و کلی افتاب گرفتی ..هتل هم خیلی خوب بود و همه بچه دار بودن و استخرهاش هم برای بچه ها از عمق خیلی کم شروع میشد ...
بازی توی استخر ....البته اینجا چند تا استخر کوچیک داشت که جلوی سویت ما بود ....
.
اماده شدی بعد از ظهر که بریم توی شهر دوری بزنیم و غذا بخوریم (در محوطه هتل )
هر سب برای بچه ها از ساعت 9 تا 10 برنامه داشت هتل و باهاتون بازی میکردن
این بود ماجراهای دخملی در 16 ماهگی .....