آوا و سفر
چند روز دیگه تولد 10 ماهگیت هست عزیز دل مامان ....
امروز بهداشت و دکتر وقت داشتیم .....وزن 8700 و قد 74 در 10 ماهگی ..دکتر گفت خوبه .
کلا توی خونه دیگه جاسس نمونده که جای دستها کوچولوت روش نباشه ...فدای تو بشم مامانی که انقدر کنجکاوی و دوست داری از همه چیز سر دربیاری ....
دو هفته پیش با مامان بزرگ و بابایی رفتیم امستردام .....خیلی خوش گذشت ولی تو خیلی اذیت شدی ..ببخشید مامانی ...اخه توی هتل دوست داشتی بازی کنی که نمیزاشتم روی زمین باشی و الهی بمیرم از روی تخت افتادی پایین چون دوست داشتی همش وول بخوری ....بیرون هم همش توی کالسکه بودی ..البته کالسکه دوستت که هنوز دنیا نیموده رو قرض گرفتیم چون یه تکه بود سبک و برای پرواز مناسب بود ..باید یک دونه از این کالسکه ها واست بخریم که راخت باشیم توی سفر ....خلاصه امدیم خونه کلی خوشحال شده بودی و همش با اسباب بازیهات بازی میکردی ....به قول بابایی دیگه جای دیدنی نمیریم و میریم لب ابی حایی که بتونی فقط بازی کنی .پایین هم 2 تا عکس از سفر
امروز مامان بزرگ برگشتن ایران ..جاشون توی خونه خالی شده .انشالا به سلامتی برسن .
توی کالسکه در امستردام ....
در کی اف سی ....منتطر گرم شدن غذا و خوردن سیب زمینی و تحت نطر گرفتن اطراف (با مهایی ÷ولیده که توی کلاه بوده )
امسال اولین چهار شنبه سوری تو بد عزیزم و رفتیم بیرون جایی که آتیش روشن کرده بودن ایرانیها ولی خوب چون کنار دریا بود سرد بود ولی تا اخرش بیرون بودی و به اتیش ها نگاه میکردی
انیم عکس :
سرد بود و بارونی (با کاسکه خودت )
اینم اوا و مامان :