آوا آوا ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

آوا بانوی اردیبهشت

اوا در مهد کودک

1391/6/8 16:06
نویسنده : مامان آوا
899 بازدید
اشتراک گذاری

دخمل نازنینم ...مامان خیلی خیلی دوست داره ..ولی خوب خیلی کار داره برای انجام و برای همین تصمیم گرفتیم بزاریمت مهد ..که هم با بچه ها بازی کنی ..هم زبان یاد بگیری ..هم من به کارهام برسم ...

امروز سومین روز هست رفتی مهد ..روز اول من و بابا و شما سه نفری رفتیم ..تا محیط رو ببینیم و سوالات مربی ها رو جواب بدیم ..1 ساعت بودیم کمی بازی کردی و برگشتیم ....

روز دوم هم باران شدید میبارید ولی خوب میخواستن بچه ها رو ببرن بیرون توی کالسه ..لباس بارونی تنت کردم و رفتین شما ...منم امدم خونه ...ولی رسیده بودی مهد دیده بودی من نیستم گریه کردی و تماس گرفتن من امدم مهد 2 ساعتی بودیم و برگشتیم ....

امروز که 15 ماه 11 روزت هست ...روز سوم مهد ...صب ساعت 9 رفتیم من تا 10 بودم ...بعدش مربی گفت من بیام خونه .. شما رو هم گریه کردی خوابوندن ....بیدار شدی تماس گرفتم گفتن گریه میکنی ولی سعی میکنن که ارومت کنن ....و غذا بخوری با بچه ها ...

دلم همش اونجاس ..نمیتونم کاری انجام بدم توی خونه ....خوبه مهدت روبه روی خونمون هست و تا تماس میگیرن میپرم اونجا ....

اینم چند تا عکس از روز اول و دوم :توی خونه قبل رفتن مهد

توی مهد ...زیر بارون ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

سمانه مامان کیمیا
9 شهریور 91 10:23
مبارکههههههه مهد رفتن مامانی عصه نخور زودی عادت میکنه افرین اوا جون که داری بزرگ میشی دیگه... عکسای اتلیه ایت هم خیلییییییییییییییییییی ناز بود خوشگل خانم کاش شده بود ایران اومدی میدیدیمت میل میکنم واست رمز رو سارا جون
سپید مامان علی
9 شهریور 91 11:47
مهد رفتنت مبارک آوا جووونی زود با بچه های اونجا دوست شو و باهاشون بازی کن خانم خوشگله مامان سارا جون نگران نباش عادت میکنه
فرناز مامان ایلیا
19 شهریور 91 1:31
ای جووونم...مهد رفتنت مبارکه خانووم خانووما... چقدر خوردنی شده تو بارونی...
مامان رانیا
19 شهریور 91 12:40
مهد ت مبارک خاله غصه نخور مامانی به من اونجا خوش می گذره
نرگس
30 شهریور 91 23:13